ترس واقعی :)

در این وبلاگ ترس واقعی رو حس میکنید :)

ترس واقعی :)

در این وبلاگ ترس واقعی رو حس میکنید :)

بایگانی

رمان خانه مرگ

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ب.ظ

 

من و جاش ازخانه جدیدمان متنفر بودیم.
البته این را بگویم که خیلی بزرگ بود و در مقایسه با خانه ی قدیمی مان،یک خانه اشرافی حسابی بود؛ یک خانه آجری قرمز بلند، با سقف کج سیاه و چند ردیف پنجره که سایبان های سیاهی داشتند.
از خیابان که نگاهش کردم، با خودم فکر کردم، که خیلی تاریک است. کل ساختمان یک جوری تاریک بود، انگار خودش را تو سایه ی درخت های پیر و
گره داری که رویش خم شده بودند، قایم کرده بود.
با اینکه فقط دو هفته از ماه جولای میگذشت، حیاط جلویی پر از برگ های خشک قهوه ای بود و وقتی کر و کر از سر بالایی ورودی اختصاصی جلو خانه
بالا میرفتیم، برگ ها زیر کفش های کتانی مان خرچ و خرچ صدا میکردند.

دریافت رمان خانه مرگ
حجم: 663 کیلوبایت
 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
https://hub.iranserver.com/aff.php?aff=2358